مرحوم شیخ رجبعلی خیاط تحول معنوی خود را
چنین بازگو نموده است كه:
در ایام جوانی دختری رعنا و زیبا از بستگان،
دلباخته من شد
و سرانجام در خانهای خلوت مرا به دام انداخت،
با خود گفتم:
رجبعلی، خدا میتواند تو را خیلی امتحان كند،
بیا یك بار تو خدا را امتحان كن!
و از این حرام آماده و لذتبخش به خاطر خدا صرف نظر كن.
سپس به خداوند عرضه داشتم:
خدایا! من این گناه را برای تو ترك میكنم،
تو هم مرا برای خودت تربیت كن.
آنگاه دلیرانه، همچون حضرت یوسف (علیه السلام)
در برابر گناه مقاومت میكند
و از آلوده شدن دامن به گناه اجتناب میورزد
و به سرعت از دام خطر میگریزد.
که این كف نفس و پرهیز از گناه، موجب بصیرت و بینایی او میگردد
و دیده ی برزخی او باز میشود
و آن چه را كه دیگران نمیدیدند و نمیشنیدند، میبیند و میشنود.
به طوری كه چون از خانه خود بیرون میآید،
بعضی از افراد را به صورت واقعی خود میبیند
و برخی اسرار برای او كشف میشود.
از جناب شیخ نقل شدهاست كه فرمود:
روزی از چهار راه "مولوی"
و از مسیر خیابان "سیروس" به چهار راه "گلوبندك" رفتم و برگشتم،
فقط یك چهره آدم دیدم !!